ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم حجّة الاسلام عالم عارف متّقى جناب آقاى «سیّد محمّد مشیر» که داراى کمالات
نفسانى و علوم غریبه مثل جفر و رمل و کیمیا بود و در مشهد مقدّس سکونت داشت در سال 1332 برایم نقل مىکرد که:
یک روز به وسیلهى علم جفر متوجّه شدم، که الآن حضرت بقیّهاللّه ارواحنا فداه در حرم مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) تشریف دارند. فورا حرکت کردم و به حرم مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) رفتم به هر وسیلهاى که بود، دانستم یکى از آن سه نفرى که در پیش روى ضریح مبارک نشستهاند حضرت ولىّ عصر (علیه السّلام) است.
منتظر بودم که آنها زیارتشان را بخوانند سپس به آنها عرض ارادت کنم.
در این مدّت که آنها با هم بودند با خود فکر مىکردم که آیا کدام یک از آنها امام زمان (علیه السّلام) است، در این موقع یکى از آنها بیشتر جلب توجّهم را نمود و تقریبا یقین کردم، که باید او حضرت ولىّ عصر (علیه السّلام) باشد.
تصادفا آن دو نفر دیگر حرکت کردند و به طرف بالاى سر مطهّر حضرت رضا (علیه السّلام) رفتند.
ولى آن یک نفرى که مورد نظر من بود و خیال مىکردم که او حضرت بقیّهاللّه ارواحنا فداه است همچنان پیش روى مبارک حضرت رضا (علیه السّلام) نشسته بود و حال خوشى داشت و من هم خوشحال بودم که آن حضرت را تنها مىبینم امّا چند دقیقهاى بیشتر طول نکشید، که یکى از آن دو نفر که به طرف بالاى سر مقدّس رفته بودند با عجله آمد و به آن کسى که من گمان مىکردم که او امام زمان (علیه السّلام) است به زبان عربى گفت: حضرت مهدى (علیه السّلام) رفت، او هم با عجله از جا برخاست و پشت سر آن شخص رفت. من تازه متوجّه شده بودم که امام زمان (علیه السّلام) را در میان این سه نفر اشتباه گرفتهام، لذا با عجله من هم پشت سر آنها رفتم امّا آنها معجزهآسا بدون آنکه تند حرکت کنند و من مىدویدم از من دور شدند تا آنکه دیگر آنها را ندیدم.
من به آقاى مشیر گفتم: چطور شد که همه جا شما درست رفته بودید ولى در جاى حسّاس یعنى در تشخیص وجود مقدّس حضرت بقیّهاللّه ارواحنا فداه در میان آن سه نفر اشتباه کردید؟!
فرمود: همه جا که اختیار در دست ما نیست، در آن قسمت تصرّف ولایتى فرمودند تا من اشتباه کنم و بدانم راه رسیدن به محضر حضرت بقیّهاللّه ارواحنا فداه رمل و جفر و سایر چیزها از این قبیل نیست، بلکه باید تزکیهى نفس کرد و خود را ساخت تا لیاقت محضر مقدّس آن حضرت را پیدا کرد.
مرحوم آقاى مشیر به قدرى در مکاشفه قوى بود، که در آن زمانها که برق نبود و خود او ساعت هم نداشت هر زمان که دوستان و خود من در نیمههاى شب او را بیدار مىکردیم و از ساعت سؤال مىنمودیم ساعت را با تعیین دقیقهاش بدون آنکه به ساعت نگاه کند مىگفت و مىخوابید.
او در یکى از باغهاى اطراف مشهد که چند نفر از اولیاء خدا دعوت بودند. و مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانى که شرح حالش را در کتاب «پرواز روح» نوشتهام نماز مىخواند. ناگهان از جا حرکت کرد و به مرحوم حاج ملاّ آقاجان اقتداء نمود، بعد از نماز از او پرسیدیم که: چه شد با این عجله به ایشان اقتداء کردى؟
گفت: دیدم او به حضرت ولىّ عصر (علیه السّلام) اقتداء کرد من هم به او اقتداء نمودم که در حقیقت به امام زمان (علیه السّلام) اقتداء کرده بودم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملاقات با امام زمان علیه السلام/ملاقات۷۳/ص۳۳۵
به نام خدا
سلام و خداقوت احسنت عالی شده براتون آرزوی موفقیت میکنم التماس دعا یاحق
سلام
ممنونم خدا خیرتون بده و سلامتی
یا حق
سلام برادر بزرگوار خدا قوت وبلاگتون بسیار بسیار عالیه
ان شاء الله موفق باشین و مطالبتون هر روز بهتر از روز قبل باشه
به وبلاگ من هم سر بزنیدخوشحال میشم
سلام
ممنون از نظرتون
ان شاءالله